3 wins & 9 nominations
6.3 / 10
3513 votes
62
64
فیلمی به کارگردانی:Atom Egoyan
سایمون، دانشآموز دبیرستانی اهل تورنتو، از زمانی که والدینش، ریچل و سامی، هشت سال پیش در یک تصادف رانندگی جان باختند، توسط عموی مادریاش تام بزرگ شده است. تام که راننده یدککش بود، تصمیم گرفت به شهر نقل مکان کند و به خانهی ریچل برود و پرداخت وام مسکن را به عهده بگیرد، کاری که با توجه به وضعیت مالیاش به سختی از عهدهاش برمیآمد. این کار، عمدتاً برای این بود که زندگی سایمون را دچار اختلال نکند، اما به همان اندازه هم برای فرار از پدر خودش و ریچل، یعنی موریس، مردی که آشکارا متعصب بود، اهمیت داشت. این دوران تربیت باعث شده است که تام مردی عبوس و خشمگین شود. موریس اخیراً فوت کرده است. ریچل و سامی زمانی با هم آشنا شدند که ریچل، که ویولونیست بود، سازش را برای تعمیر به مغازه سامی، تعمیرکار، برد. سایمون حالا صاحب ویولن گرانقیمت مادرش است که تام میخواهد آن را بفروشد تا به پرداخت وام مسکن و شهریه دانشگاه قریبالوقوع سایمون کمک کند. یک روز در مدرسه، سابین، معلم فرانسوی سایمون، یک داستان از روزنامهای فرانسوی مربوط به چند سال پیش را به عنوان یک تمرین ترجمه برای کلاس میخواند. داستان درباره زنی باردار بود که به اسرائیل سفر میکرد و نامزد او، بدون اطلاع زن، بمبی را در چمدانش جاسازی کرده بود که قرار بود در طول پرواز هواپیما منفجر شود، به این معنی که اگر قبل از پرواز خنثی نمیشد، که شد، او و فرزند متولد نشدهاش را میکشت. سایمون به طرز جالبی داستان را از دیدگاه خودش، یعنی آن کودک متولد نشده که حالا یک نوجوان است، ترجمه میکند. سابین که معلم نمایش مدرسه هم هست، از سایمون میخواهد که داستان را به صورت یک نمایش، به زبان فرانسوی یا انگلیسی، گسترش دهد. سایمون شروع به بازگو کردن داستان به عنوان واقعیت خود میکند، به عبارت دیگر، اینکه آن زن واقعاً مادرش ریچل بوده و بمبگذار واقعاً همان کسی بوده که در نهایت پدر فلسطینیاش، سامی، شد. البته این ممکن است واقعاً درست باشد یا نباشد. سایمون، سابین و تام همگی باید تصمیماتی در مورد این موضوع بگیرند که این کار را برای کمک به خودشان در درک واقعیت وضعیت انجام میدهند.